یکی از امتهای قدیمی که به جادو و جادوگری پرداخته و با آن گمراه شده است اهل بابل است خداوند متعال فرموده است:
﴿وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ﴾ [البقرة: 102].
«بلکه شیاطین (صفتان گناه پیشه) کفر ورزیدهاند، و (بجای دستورات الهی) جادو و آنچه در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل شده بود، به مردم میآموزند».
شهر بابل که در این آیه بدان اشاره شده یکی از شهرهای عراق و بر ساحل رودخانه ی فرات قرار داشت. آثار این شهر هنوز هم باقی مانده اند.
این شهر درآن دوران یکی از بزرگترین شهرهای جهان و مهد علوم و فنون بوده است. از جمله علوم و فنون این شهر جادو وعلم فلکیات بوده است.
«هیرودش» مورخ سرشناس آن زمان، بابل را به صورت زیبایی توصیف کرده است که بیانگر عظمت و شکوفایی آن است. ساکنان بابل از کلدانیان نبطی و سریانیان بودند.
انتشار سحر در میان بابلیان مشهور است و قرآن کریم هم بدان تصریح کرده است. ابن خلدون میگوید: «وجود جادو در میان ساکنان بابل که از کلدانیان نبطی و سریانیان بودند زیاد بوده و قرآن کریم به آن تصریح کرده و در روایات هم آمده است. سحر در بابل و در مصر و در زمان بعثت حضرت موسی علیه السلام بازار پررونقی داشته است.
نویسنده ی دایرة المعارف قرن بیستم از نبوغ بابلیان در زمینه ی سحر صحبت کرده و گفته است: «ساکنان بابل که از کلدانیان نبطی و سریانیان تشکیل شدهاند بانبوغترین مردم در زمینه ی جادو و طالع بینی به حساب می آیند و حرفه ی مناجات با ارواح و خارج کردن آنها از اجساد در میان آنان جایگاه اول را داشته است.
ابوبکر رازی مشهور به جصّاص میگوید: «اهل بابل صابئانی بودند که سیاره های هفتگانه را پرستش میکردند و آنها را خدایان خود می نامیدند و معقتد بودند که تمام حوادث جهان توسط این خدایان انجام میگیرد. آنان خدای یگانه ای که این سیاره ها و تمام اجرام هستی را آفریده است باور نداشتند. آنان همان کسانی هستند که خداوند، ابراهیم خلیل علیه السلام را به سوی آنان فرستاد و آنان را به سوی خدا فرا خواند و چنان در برابر آنان استدلال کرد و اتمام حجت نمود که آنان را شگفتزده نمود و در نتیجه نتوانستند دلایل او را رد کنند، پس او را در آتش انداختند و خداوند آن آتش را سرد و مایه سلامتی او گردانید و سپس به او دستور داد که به شام مهاجرت کند».
جصاص همچنین مینویسد: «اهل بابل بتهایی را پرستش میکردند که به نام سیارات هفتگانه ساخته بودند و برای هریک پوششی درست کرده بودند که هر بت را در جای مخصوصش میگذاشتند و طبق اعتقادات خود با انجام دادن کارهای مختلف به این بتها تقرّب میجستند و برای هر کاری به یکی از آنها پناه میبردند.
مثلاً کسی که دنبال خیر و صلاح بود با نیرنگ و طلسم و جادو کردن به سیاره ی مشتری تقرّب میجست، و کسی که خواستار بدی، جنگ، مرگ و نابودی دیگران بود به گمان خود به سیارهی زحل پناه میبرد، و کسی که خواهان رعد و برق، آتش سوزی و طاعون بود با سر بریدن حیوانات به سیارهی مریخ تقرّب میجست».
جصّاص در ادامه میگوید: «تمام این طلسمهایی که با زبان نبطی نوشته شدهاند، مشتمل بر تعظیم سیاره هایی هستند که آنها از نیکی و بدی و محبت و کینه میخواهند، و میپندارند که با تعظیم این سیاره ها هر کاری را که بخواهند میتوانند برای دیگران انجام دهند بدون این که نیاز به لمس کردن آنها داشته باشند و تنها قربانی هایی را که به سیارهی مورد نظرشان تقدیم کرده اند و برای این کار کافی میدانند.
برخی از مردم گمان میکنند که میتوانند انسان را به الاغ و سگ تبدیل کنند و هرگاه بخواهند دوباره او را به شکل انسان برمی گردانند، و همچنین بر تخم مرغ و جارو و کوزه سوار میشوند و در فضا پرواز میکنند و در یک شب از عراق به هندوستان و به هر جا که بخواهند میروند و در همان شب بر میگردند.
عموم مردم چنین اعتقادی داشتند، چون این سیارات را پرستش میکردند و به هرچه که مایه ی تعظیم آنها بود اعتقاد داشتند. در این میان ساحران هم با نیرنگ های خود حقایق را بر عموم مردم وارونه جلوه میدادند و چنین وانمود میکردند که تاوقتی که به صحت سخنان آنان باور نداشته باشند هیچ سودی از جانب این سیارات به آنان نمیرسد.
کاهنان و جادوگران کلدانی در مورد تأثیر سیارات و ستارگان بر زندگی انسان اعتقادات کفرآمیز و شرک آلودی داشتند و کارهای زیادی را به آنها نسبت میدادند از جمله:
طلوع سیاره ی مشتری در شبهای مهتابی به زنان حامله مژدهی فرزند پسر را میدهد.
طلوع سیاره ی عطارد بیانگر افزایش معاملات تجاری، بهبود وضعیت اقتصادی کشورها و گسترش علوم و ادبیات و بهبود وضعیت عالمان و ادیبان است.
طلوع سیاره ی زحل نشان دهنده ی اختلافات خانوادگی و گسترش گرسنگی و بیماری و شعله ور شدن جنگهاست.
طلوع سیاره ی زهره هم بیانگر رونق ازدواج بویژه برای دختران بزرگسالی که هنوز ازدواج نکرده اند، میباشد.
جادوگران کلدانی در کارهای سحرآمیز خود بر حرکات این سیارات، وقت طلوع، روبرو شدن، دور شدن و هرچه مربوط به آنها بود تکیه میکردند، زیرا اعتقاد راسخی به تاثیر آنها بر زندگی انسانها داشتند.
تمام این کارها کفر و گمراهی هستند و شیاطین انس و جن بندگان خدا را با آن گمراه کردهاند.
پژوهشگران در میان آثار ملت های گذشته، آثار زیادی را از شهر بابل کشف کرده اند. «و سنگ نوشته ها و نقش و نگارهایی که بابلیان و آشوریان بر جای گذاشته اند و نیز لوحه هایی که با خط میخی نوشته شده اند بیانگر این نکته هستند که جادو بیشترین بهره را از این سنگ نوشتهها و نقش و نگارها داشته است».
با این آثار چنین استدلال کرده اند که ترس از جن و شیاطین یک پدیده ی اساسی در دیانت بابلیان و آشوریان بوده و زندگی روزانه ی آنان متأثر از سحر بوده است.
شهر قدیمی «اور» -یکی از مراکز قدیمی فرهنگ و تمدن سومری- از اماکن مهم جادو و جادوگری به شمار می آید و کتابهای قدیمی سومریان مملو از موضوعات سحرآمیزی همچون سروده ها، طلسمها و افسونها ست.
آشور بانیپال پادشاه آشوری از سال 626 تا 668 قبل از میلاد بسیاری از متون دینی و جادوگری را در کتابخانهی خود نگهداری کرده است. وی این متون را از معابد مختلف شهرهای قدیمی جمع آوری کرده است. بیشتر این متون با زبان سومری نوشته شدهاند.
پژوهشگران، کتابها و متون سحرآمیز بابلیان را به سه مجموعه ی اصلی تقسیم کردهاند:
متون اخترشناسی، در این متون ذکر شده است که این ستارگان خدایان مردم هستند و بر زندگی، کردار و سرنوشت آنان تأثیر میگذارند.
لوحه های مخصوص برخی از وسایلی که در امر کاهنی و غیبگویی به کار میروند.
طلسمها و افسونهایی که برای دفع شر سحر سیاه و دورکردن ارواح خبیثه ای که وارد بدن انسانها و موجب بیماری آنها میشدند، بکار میرفت، چون اعتقاد داشتند که علت اصلی بیماری، روی آوردن به شیاطین و ارواح خبیثه است و جهت شفا یافتن شخصی از بیماری باید این ارواح از بدن او دفع شوند.
اهل بابل معتقد بودند که ارواح خبیث مسئول حوادثی از قبیل: زلزله، آتشفشانی، طوفان و سیل ویرانگری که گاهی در جهان اتفاق میافتند، هستند؛ از این روی بکارگیری این افسونها را ضروری میدانستند تا از بیهوده بودن این ارواح خبیث با نظام حاکم بر هستی جلوگیری کنند. این افسونها در لوحه های مختلفی مرتب میشدند که هرکدام از آنها برای جلوگیری از یکی از حوادث مذکور مورد استفاده قرار میگرفت.
کلدانیان پس از سر بریدن پرندگان از خون آنها برای جادوگری استفاده میکردند، از این رو به پرندگان توجه ویژه ای داشتند و خوراک مخصوصی به آنها میدادند و هرگز از گوشت آنها نمیخوردند.
آیا نمیبینی که جادو چگونه این اقوام را در گمراهی بزرگ و شرارتی فراگیر فرو برده است؟
یکی از موارد نغز و جالبی که در مورد جادو کردن با خون پرندگان روایت شده مربوط به زمان رویارویی لشکر کلدانیان به رهبری «فلامینوس» با لشکر قرطاجیان به فرماندهی «هانیپال» است که «فلامینوس» به رئیس جادوگران خود دستور داد پرندهای را ذبح کند و با آن چنان جادو کند که شکست دشمنانش را تضمین نماید.
هنگامی که جادوگر به طرف پرندهی مورد نظر رفت و قبل از ذبح به او غذا داد تا سحر خود را بر روی آن انجام دهد، پرنده از خوردن آن غذا خودداری کرد و جادوگر، این امر را دلیلی بر شکست فرماندهی خود شمرد و به سوی او برگشت و او را از هر حمله ای به سوی دشمنانش در آن روز برحذر نمود، ولی فرمانده «فلامینوس» از سخن جادوگر خندید و از او پرسید: اگر پرنده امروز و فردا و برای مدتی طولانی از خوردن غذا خودداری کند، چه باید کرد؟ جادوگر در پاسخ گفت: فرمانده باید منتظر بماند.
ولی فرمانده اندرز و توصیهی جادوگر خود را مورد ریشخند قرار داد و به او دستور داد که فوراً پرنده را ذبح کند و سحر خود را انجام دهد، ولی جادوگر از اجرای این دستور سر باز زد و بلافاصله کشته شد.
«فلامینوس» فرمان حمله به قرطاجیان را صادر کرد و جنگ در اطراف دریاچه ی «تراسمین» در گرفت که «فلامینوس» و پانزده تن از لشکریان او کشته شدند.
آیا کم عقلتر و پست تر از اینها را دیده ای که معتقدند پرندگان از غیب آگاهی دارند و احکام خود را بر این کارهای بیهوده پایهگذاری میکنند.
جصّاص میگوید: گمراهی بندگی این سیارات هفتگانه به اهل بابل اختصاص نداشت، بلکه در عراق، شام، مصر و روم تا روزگار «بیوراسب» که عربها او را «ضحاک» مینامند، رایج بوده است. «فریدون» که اهل «دنباوند» بود، زمانی که مردم علیه ضحاک شورش کردند، نامهای به طرفداران خود نوشت (و آنان را به کمک طلبید) و برای فروپاشی حکومت ضحاک داستانهای مفصلی است:
ابن کثیر میگوید: کسانی که شهر دمشق را آباد کردند، چنین دیدگاهی داشتند و به قطب شمال روی میکردند و با کردار و گفتار مختلف، این سیارات هفتگانه را پرستش میکردند و برای آنها جشن و قربانی برپا میکردند و بر هریک از دروازه های هفتگانهی قدیمی شهر دمشق هیکلی برای یکی از این سیارات وجود داشت.
تمام این امور گمراهی بزرگی هستند که بندگان با آن گمراه شدهاند.