سحر در زبان عربی به هر چیزی که علت آن پنهان و دقیق باشد، اطلاق میشود، به همین علت عربها در مورد چیزهای بسیار پوشیده و پنهان میگویند: «أخفی من السحر» یعنی از سحر پنهانتر است. عربها زیبایی چشمها را هم به سحر توصیف میکنند، چرا که چشمها با تیرهای خود به صورت پنهانی دلها را مورد هدف قرار میدهند. بیان هم به سحر توصیف میشود از جمله در فرمودهی پیامبر ص که میفرماید: «إن من البیان لسحرَ» یعنی برخی از بیان سحر است.
علت این که برخی از بیانها سحر نامیده شده است این است که این نوع بیانها مورد پسند شنوندگان قرار میگیرند و دلهای آنان را جذب میکنند و بر نفس آنان غالب میشوند و اشیاء را از حقیقت و جهت خود بر میگردانند. سَحَری هم «سحور» نامیده شده است، چون به صورت پنهانی در آخر شب خورده میشود. ریه هم بخاطر پنهانی و دقت مجراهای آن به اجزای بدن سحر نامیده میشود. عربها سحر را بر خدعه و نیرنگ هم اطلاق میکنند، زیرا علت آن پنهان و دقیق است. کلمهی سحر در این بیت لبید به همین معنا به کار رفته است:
فإن تسألینا فیم نحنُ فإنّنا
عصافیرُ فی هذا الأنامِ المُسحَّرِ
«اگر از ما سؤال میکنی که ما چه کار میکنیم، پس (بدان که) ما گنجشکهایی هستیم در میان این انسانهای فریفته شده».
2- تعریف سحر از دیدگاه علما
جصّاص در تعریف سحر تفاوتی بین معنی لغوی و معنی اصطلاحی آن قائل نشده است. سحر از نظر او عبارت است از «هر چیزی که علت آن پوشیده و پنهان باشد و برخلاف حقیقت خود تصور شود و بمنزلهی گمراه کردن و نیرنگ باشد».
فخررازی هم در تفسیر خود همین دیدگاه را دارد و گفته است: «بدان که سحر در اصطلاح شریعت مختص هر چیزی است که علت آن پنهان باشد و برخلاف حقیقت خود تصور شود و بمنزلهی گمراه کردن و نیرنگ باشد».
این دو تعریف مانع نیستند، لذا این دو دانشمند چیزهایی که در قلمرو سحر قرار نیستند را نیز جزو مصادیق سحر به شمار آوردهاند. در مبحث انواع سحر در این زمینه سخن خواهیم گفت.
ابن عابدین سحر را این چنین تعریف کرده است: «سحر علمی است که بوسیلهی آن ملکهای نفسانی بدست میآید که انسان میتواند از طریق آن کارهای شگفتانگیزی را انجام دهد که علل و اسباب آنها پوشیده و پنهان است».
ابن خلدون هم تعریفی شبیه تعریف مذکور را در مورد سحر ارائه داده و گفته است: «سحر عبارت است از علم به کیفیت استعدادهایی که نفوس بشری از طریق آنها میتوانند بدون یاریگر و یا به یاری امور آسمانی در عالم عناصر تاثیر بگذارند، که اولی سحر و دومی طلسم نامیده میشود».
تفاوت بین دو تعریف اول و دو تعریف آخر در این است که سحر از نظر دو تعریف اول شامل هر چیزی میشود که علت آن پوشیده و پنهان باشد، خواه آن چیزی که علتش پنهان است یک نیرنگ علمی باشد و یا ویژگی برخی از مخلوقات باشد و یا اینکه تخیل و نیرنگ باشد. ولی دو تعریف آخر سحر را صفتی برای برخی از نفوس آدمیان قرار میدهد که میتوانند بوسیلهی آنچه از سحر آموختهاند در جهان مادی تاثیر بگذارند.
ما با جصّاص و رازی در جواز اطلاق سحر بر هر چیزی که علت آن پنهان باشد نزاعی نداریم، ولی اختلاف ما با آنان در این است که سحر اصطلاح شارع است (و احکامی بر آن مترتب است)، وجصّاص خود اقرار کرده است که اطلاق سحر بر بیان در حدیث «إن من البیان لسحرً» مجاز است نه حقیقت.
شایسته بود که جصّاص سخنچینی و آنچه که حیلهگران بوسیلهی دستگاههای مرکب هندسی و داروها و چابکدستی انجام میدهند تا به مقصود خود برسند، را جزو سحر مجازی به شمار میآورد نه سحر حقیقی که خداوند از انجام دهندهی آن به کافر نامبرده است.
شیخ سلیمان پسر عبدالله پسر محمد پسر عبدالوهاب میگوید: «سحری که از طریق دارو و دود کردن و امثال آنها انجام میگیرد سحر به شمار نمیآید، و اگر سحر نامیده شود از طریق مجاز است همانند نامگذاری سخن بلیغ و سخنچینی به سحر. ولی این نوع سحر به خاطر ضرر و زیانی که دارد حرام است و انجام دهندهی آن به شدت مورد تعزیر قرار میگیرد».
مسألهی دیگر دیدگاههای مختلف علما در تعریف سحر است، و برخی از علما معتقدند که حقیقت و ماهیتی برای سحر وجود ندارد در حالی که برخی دیگر معتقدند که سحر دارای حقیقت است.
مثلاً اگر ابوبکر رازی در تعریف سحر گفته است: «سحر هر چیزی است که علت آن پوشیده و پنهان باشد و برخلاف حقیقت خود تصور شود و بمنزلهی گمراه کردن و نیرنگ باشد» به این خاطر بوده است که سحر از نظر او حقیقت ندارد.
استاد سید قطب از دانشمندان معاصر هم همین دیدگاه را دارد و در تعریف سحر گفته است: «سحر عبارت است از فریب دادن حواس و اعصاب و الهام کردن به نفوس، و سحر طبیعت اشیا را تغییر نمیدهد و حقیقت جدیدی را ایجاد نمیکند ولی آنچه را که جادوگر میخواهد به حواس و عواطف انسان القا میکند».
اما کسانی که معتقدند سحر دارای حقیقت است، آن را مانند ابن خلدون تعریف کردهاند.
از جمله کسانی که بر این باورند ابن قدامه است. وی در تعریف سحر گفته است: «سحر عبارت است از گرهها و افسونهایی که جادوگر بر آنها میخواند یا مینویسد و یا عملی است که ساحر آن را انجام میدهد و بطور غیرمستقیم در بدن، قلب و یا عقل فرد جادو شده تأثیر میگذارد».
تهانوی هم در تعریف سحر گفته است: «سحر عبارت است از این که انسان در حین ارتکاب گفتار یا کرداری که در شریعت حرام شده است، کاری خارق عادت را انجام دهد. سنت خدا بر این جاری بوده است که خود در ابتدا انجام دهندهی این کار خارق عادت باشد».
3- تفاوت سحر با معجزه و کرامت
با بررسی کردن در تفاوت سحر با معجزه و کرامت، حقیقت سحر روشن میشود. بسیاری از مردم سحر را با معجزه و کرامت در میآمیزند و معتزلیان حقیقت سحر را انکار کردهاند، چون نتوانستهاند جادو را از معجزه تشخیص دهند.
تفاوت جادو با معجزه و کرامت در این مورد است:
جادو علمی است که از طریق یادگیری و مهارت پیدا کردن بدست میآید. خداوند متعال میفرماید:
﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ﴾ [البقرة: 102].
«از آنان چیزهایی میآموزند که با آن میان مرد و همسرش جدایی میافکنند».
﴿إِنَّمَا صَنَعُواْ کَیۡدُ سَٰحِرٖۖ﴾ [طه: 69].
«آنچه که انجام دادهاند، نیرنگ ساحر است».
و موسی به جادوگران گفت:
﴿مَا جِئۡتُم بِهِ ٱلسِّحۡرُۖ إِنَّ ٱللَّهَ سَیُبۡطِلُهُۥٓ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُصۡلِحُ عَمَلَ ٱلۡمُفۡسِدِینَ٨١﴾ [یونس: 81].
«آنچه شما ارائه دادید، سحر است و حتماً خداوند آن را نابود و باطل خواهد کرد، خداوند کار مفسدان را شایسته نمیگرداند».
سحر در واقع با تحمل و رنج گفتار و کردار صورت میگیرد، در حالی که کرامت، عطا و بخششی از جانب خداوند است که هیچ نیازی به تحمل و رنج ندارد. معجزه نیز چنین است و به پیامبران و فرستادههای خدا داده میشود.
ابن خلدون میگوید: «معجزه نیرویی است که تأثیر بزرگی بر نفس انسان میگذارد و صاحب معجزه در انجام دادن کار اعجازآمیز خود از جانب خداوند مورد تایید قرار میگیرد، ولی ساحر کار خارق عادت خود را با نیروی نفسانی خود و گاهی با همکاری شیاطین انجام میدهد».
معجزه و کرامت توسط انسان فاسق انجام نمیگیرند ولی انجام دهنده جادو تنها انسان فاسق میباشد. «پیامبری که معجزه از او سر میزند از نظر پیدایش، تولد، مزایا، اخلاق، آفرینش، صداقت، ادب، مهربانی و دوری از پستیها و دروغ و نیرنگ از همهی انسانها برتر است در حالی که جادوگر کاملاً برعکس این موارد است و هر جا یافته شود در میان مردم مبغوض و حقیر است و دوستان و پیروان وی هم در صدد رسیدن به باطل هستند».
ابن حجر میگوید: «باید وضعیت کسی که کار خارق عادت را انجام میدهد، بررسی شود، اگر آن شخص پایبند شریعت بود و از گناهان کبیره دوری میکرد، کارش کرامت و در غیر این صورت جادو خواهد بود، زیرا این کار او یکی از انواع سحر مانند یاری کردن شیاطین نشأت میگیرد.
شیخ الإسلام ابن تیمیه/ در مورد جادوگران، منجّمان، کاهنان و کسانی که در زمینهی علم و زهد و عبادت تلاش میکنند ولی به آنچه که پیامبران آوردهاند ایمان نمیآورند و سخنان آنان را باور نمیکنند و از دستورات آنان اطاعت نمینمایند میگوید: «همهی اینها باید تکذیب شوند و در اعمالشان گناه و نافرمانی باشد مانند نوعی شرک، ستم، فواحش، غلو و یا بدعت در عبادت، و به همین خاطر شیاطین بر آنان نازل میشوند و با آنان همراه میگردند و بدین ترتیب آنان جزو اولیای شیطان قرار میگیرند نه اولیای رحمان. خداوند میفرماید:
﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ٣٦﴾ [الزخرف: 36].
«و هرکس از یاد خدا غافل و روگردان شود، شیطانی را مأمور او میسازیم و این شیطان همواره همدم او میگردد».
ذکر خدای رحمان همان قرآن کریم است که خداوند، پیامبر ص را با آن مبعوث کرده است، هرکس به قرآن ایمان نیاورد و آن را تصدیق نکند و به وجوب اطاعت از دستورات آن اعتقاد نداشته باشد، در واقع از قرآن رویگردان شده و در نتیجه شیطانی برای او مسخر میشود که او را همراهی خواهد کرد. بنابراین اگر کسی در نهایت زهد شب و روز مشغول ذکر خدا شود و در عبادت و بندگی او تلاش نماید ولی از ذکری که نازل کرده است- یعنی قرآن کریم - پیروی نکند، جزو اولیای شیطان به شمار میآید اگرچه در هوا پرواز کند و یا بر سطح آب حرکت نماید، چون در واقع شیطان او را در هوا حمل میکند و به پرواز در میآورد».
ابن خلدون در این زمینه میگوید: «از جادوگر هیچ کار نیکی صادر نمیشود و (سحر خود را) هیچ وقت در راههای نیک بکار نمیبرد و صاحب معجزه هیچ شری از او صادر نمیشود و (معجزه را) هیچ وقت در راههای بد بکار نمیبرد، گویی که این دو در اصل فطرت خود نقیض یکدیگرند، و خداوند هرکه را بخواهد هدایت میکند و او توانمند و باعزت است و هیچ پروردگاری جز او نیست».
3- معجزههای پیامبران† دارای حقیقت هستند و باطن شان مانند ظاهرشان است و هرچه در آنها به تأمل بپردازی، بیشتر به صحّت آنها پی میبری و اگر تمام مخلوقات تلاش کنند مانند آن را انجام دهند ناتوان خواهند شد، ولی کارهای جادوگران و تخیّلات آنان نوعی نیرنگ و چابکدستی است برای نشان دادن چیزهایی که حقیقت ندارند، و آنچه هم که نشان داده میشود، حقیقت ندارد. با تأمل و تحقیق میتوان به این نکته پی برد. هرکه هم بخواهد میتواند جادوگری را بیاموزد و به جایگاه دیگر جادوگران دسترسی پیدا کند و کارهایی مانند آنان انجام دهد».
قرافی هم به این موضوع پرداخته و در تفاوت میان سحر و معجزه گفته است: «تفاوت بین سحر و معجزه در این است که در جادو و طلسم چیزی خلاف عادت وجود ندارد، بلکه یک امر عادی است که طبق سنت الهی و بر اساس اسباب و مسبّبات انجام میگیرد، ولی این اسباب تنها برای تعداد اندکی از مردم فراهم میشوند مانند داروهایی که از آنها کیمیا ساخته میشود، و گیاهانی که از آنها نفتی درست میشود که دژها و صخرهها را میسوزاند، و از آنها روغنی ساخته میشود که هرکس آن را بر خود بمالد، آهن او را نمیبرد، و مانند سمندل که حیوانی است که آتش بر او تأثیر نمیگذارد و تنها در آتش پناه میگیرد. تمام اینها کارهای شگفتانگیزی هستند که به ندرت در جهان به وقوع میپیوندد، ولی اگر اسباب آنها فراهم گردد طبق روال عادی خود واقع میشوند.
همچنین اگر اسبابی که خداوند طبق معمول برای جادو قرار داده است فراهم گردند، سحر تحقق پیدا خواهد کرد.
سیمیا (که نوعی سحر است) و غیر آن هم طبق اسباب عادی به وقوع میپیوندند، ولی کسانی که این اسباب را میشناسند تعداد کمی هستند. اما معجزات اسباب معمولی ندارند، پس خداوند اسبابی را در جهان قرار نمیدهد که دریا را ببندند و یا کوهها را در هوا به حرکت در آورند و امثال آن. منظور ما از معجزه آن چیزی است که خداوند در جهان میآفریند که پیامبران† (با معاندان) روبرو شده و مبارزه میکنند و میان سحر و معجزه تفاوت زیادی است».
آنچه که این دو دانشمند (جصّاص و قرافی) گفتهاند، درست است، زیرا شبیه معجزه را نمیتوان انجام داد و انسان از اسباب آن اطلاعی ندارد، ولی سحر دارای اسباب پنهانی است که برخی از مردم آنها را نمیدانند ولی تعداد کمی از آنها اطلاع دارند و گاهی در یک دوران شناخته نمیشوند اما در دورههای بعدی شناسایی میشوند.
مثلاً در قدیم برخی از کسانی که با جن ارتباط برقرار میکردند، جنیان «چیز شفافی مانند آب و شیشه به آنان نشان میدادند و آنچه را که از آنان میخواستند در موردش خبر دهند، برایشان در آن چیز شفاف نمایش میدادند و آنان به مردم خبر میدادند و همچنین سخن کسانی که از ولی آنان درخواست کمک میکردند و به وی میرساندند و پاسخ وی را هم برای آنان میبردند».
امروزه بشر توانسته است به آنچه که جن در گذشته به آن رسیده بود برسد، و دور و نزدیک آن را میدانند. تلفن، رادیو و ماهوارههایی که شبانه روز اخبار را منتقل میکنند باعث میشوند که ما از چیزهایی اطلاع پیدا کنیم که مردم در قدیم آن را نهایت سحر و جادو سحر میدانستند و شیاطین بندگان را با آن گمراه میکردند و امکان استفاده از آنها را به بندگان نمیدادند تا زمانی که آنان را بنده خود میکردند.
انتقال از مکانی به مکانی دیگر با سرعت زیاد امروزی در مدت زمانی کوتاه انجام میگیرد ولی آنچه که شیاطین در گذشته با این سرعت منتقل میکردند مردم از آن شگفت زده شدند. خداوند به ما خبر داده است که شیاطین از تواناییهای شگفتانگیزی برخوردارند و میتوانند با آن در این جهان منتقل شوند و هرکه را بخواهند منتقل کنند.
معجزه باطل نمیشود ولی جادو باطل خواهد شد، زیرا یک جادوگر و یا یک فرد داناتر از او میتواند سحرش را باطل کند، به همین علت بین جادوگران و شیاطین آنان درگیریها و جنگهایی رخ میدهد. گاهی پرهیزگاران و مؤمنان با یقینی که خداوند به آنان داده است و با آیات و دعاها و اذکاری که تلاوت میکنند جادوی جادوگران را باطل میگردانند. گاهی برخی از پرهیزکاران در محفل این منحرفان حاضر شده و آیةالکرسی را تلاوت کردهاند و جادوگر نتوانسته است چیزی را انجام دهد و گاهی هم برخی از این منحرفان در هوا پرواز کردهاند و وقتی که این پرهیزکاران شروع به تهلیل کردهاند، بر زمین افتادهاند.
ابن خلدون میگوید: در پرچم کسری که «درفش کاویانی» نامیده میشد وفق مئینی عددی (طلسمی که بر اساس مربع بنا شده است) زربافت وجود داشت و آن را به اشکال فلکی خاصی که برای این وفق رصد کرده بودند، در آورده بودند. اهل طلسم و اوفاق بر این باور بودند که این پرچم مخصوص پیروزی در جنگهاست، و هر پرچمی که این طلسم در آن یا با آن باشد هرگز شکست نمیخورد.
ولی این پرچم در جنگ قادسیه افتاد همانطور که فرماندهی ایرانیان رستم نقش بر زمین شد و در خاک غلتید. ایمان اصحاب پیامبر ص و تمسّک آنان به کلمهی خداوند به عنوان مدد الهی با سحری که در این پرچم بود مقابله کرد و تمام گرههای سحری آن باز شد و در برابر لشکریان ایمان پایدار نماند و آنچه که انجام داده بودند، باطل گردید.
هر فرد، خواه جادوگر و یا فرد عادی باشد میتواندجادو کند و یک گروه میتوانند بطور همزمان جادوگری را بیاموزند و آن را انجام دهند، در حالی که هیچ کس (بجز صاحب معجزه) نمیتواند چیزی مثل معجزه انجام دهد.
تفاوتی که متکلّمان بر آن تکیه کردهاند به «تحدّی» بر میگردد، و آن ادعای وقوع معجزه بر اساس مدعای پیامبر ص است. متکلّمان در این زمینه گفته اند: جادوگران از مثل این تحدی بازداشته شدهاند و نمیتوانند چنین تحدّی را انجام دهند. وقوع معجزه هم طبق ادعای شخص دروغگو مقدور نیست، زیرا دلالت معجزه بیانگر راستگویی یک امر عقلی است، چون صفت (و ماهیت) معجزه تصدیق (و تأیید پیامبر ص است، پس اگر معجزه با دروغ هم واقع شود، شخص صادق و راستگو به دروغگو تبدیل میشود و این محال است، بنابراین هرگز معجزه توسط شخص دروغگو انجام نمیگیرد.
4- تفاوت بین جادو و حسد
جهت کسب آگاهی بیشتر در مشخص کردن معنی سحر لازم است که تفاوت بین جادو و حسد مورد بررسی قرار گیرد، چون برخی از مردم فرق این دو را نمیدانند، عربها میگویند: «حَسَدَهُ یَحسِدُهُ ویَحسُدُهُ حَسَدًا وحَسَّدَهُ»: یعنی حسود آرزو کرد که نعمت و فضیلت از شخص محسود گرفته شوند و به وی منتقل گردند.
و یا شخص حسود آرزو کرد که نعمت و فضیلت را از شخص محسود سلب کند.
شاعر عرب گفته است:
وترَی اللّبیبَ مُحَسَّدًا لم یجترِم
شَتمَ الرجالِ وعِرضُه مَشتُومُ
و شخص خردمند را میبینی که مورد حسادت قرار میگیرد و با وجود اینکه به کسی ناسزا نگفته است، آبروی او مورد ناسزا گفتن قرار میگیرد.
جوهری گفته است: حسد عبارت است از اینکه آرزو کنی نعمت از کسی که مورد حسادت واقع شده، سلب شود و به شما داده شود. گفته میشود: «حَسَدَهُ یَحسُدُهُ حسُوداً».
اگر انسان آروز کند که همانند نعمتی که به دیگری داده شده است به وی هم داده شود بدون اینکه آرزوی زوال نعمت از او را بکند، این امر غبطه نامیده میشود. این منظور میگوید: «غبطه این است که انسان آرزو کند نعمتی همانند نعمتی که به دیگری داده شده است به وی هم داده شود بدون اینکه آرزوی زوال نعمت او را بکند».
انسان حسود از نفسی پلید و خشمگین برخوردار است که از دو راه در کسی که مورد حسادت واقع شده تاثیر میگذارد: یکی از طریق قدرت ذاتی نفس که در این صورت در محسود تاثیر میگذارد چه محسود غایب باشد و چه حاضر، دیگری از طریق چشم حسود، که در این صورت تنها زمانی در محسود تاثیر میگذارد که وی حاضر باشد و شخص حسود با چشم شر و حسادت به وی نگاه کند، چون اگر سهواً یا بطور غیرعمد به او نگاه کند تاثیری در وی نمیگذارد.
کسی که از طریق این نگاه پلید نشأت گرفته از اعماق درون خود دیگران را بیمار میکند و یا آنان را مورد اذیت و آراز قرار میدهد به دو دلیل به آنان ضرر میرساند: یکی بخاطر شدت عداوت و حسادت، چون زمانی که چشم زخم زننده دشمن خود را میبیند و با نفس پلید خود او را مورد توجه قرار میدهد به وی ضرر میرساند، و دیگری بخاطر شیفته شدن به چیزی که در این صورت بیننده با دیدهی خودپسندی و بزرگبینی به چیزی نگاه میکند و در نتیجه روح او کیفیتی به خود میگیرد که در آن چیز تاثیر میگذارد.
ابن خلدون در کتاب «المقدمه» در مورد کسانی که با چشم زدن در دیگران تأثیر میگذارند گفته است: «و از قبیل این تأثیرات روحی چشم زدن است و این تاثیری است از جانب نفس شخص چشم زن هنگامی که با چشم خود ذات یا حالتی را میبیند و آن را نیکو میشمارد و در آن افراط میکند. از این نیکو شمردن حسدی پیدا میشود که با آن سلب آن چیز را از کسی که بدان متصف شده است میطلبد و در نتیجه این فساد او تاثیر میگذارد.
و این چشم زخم رساندن یک امر فطری است و تفاوت آن با دیگر تاثیرات نفسانی در این است که صدور این چشم زخم یک امر فطری و طبیعی است و هیچ وقت تخلف نمیکند و در اختیار صاحب آن نیست و نمیتواند آن را کسب کند، ولی تاثیرات دیگر اگرچه بعضی از آنها اکتسابی نیستند ولی صدور آنها به اختیار فاعل آنهاست و قوهای که در آنها هست فطری است نه خود صدور تاثیر آنها. به همین علت (فقها) گفتهاند: کسی که با سحر دیگری را بکُشد کشته میشود ولی کشندهی با چشم زخم کشته نمیشود و این تنها بدین علت است که این کار در شمار اعمال اختیاری وی نمیباشد که بخواهد آن را انجام دهد یا ترک کند بلکه وی در صدور آن عمل مجبور است».
جادوگر و حسود هردو در اینکه در صدد شر و بدی هستند مشترکاند ولی حسود با طبیعت و نفس و کینهای که نسبت به محسود دارد درصدد شر است در حالی که جادوگر با علم و کسب و شرک و یاری گرفتن از شیاطین به دنبال شر میرود.
شیاطین حسود و جادوگر را یاری میدهند، ولی حسود را یاری مینمایند بدون اینکه از شیاطین یاری بخواهند در حالی که جادوگر از شیطان میخواهد که او را یاری کند و چه بسا او را بجای خدا بندگی کند تا نیاز او را برآورده سازد.
خداوند هم در سورهی فلق پناه بردن به خداوند از شر حسود و جادوگر را در کنار هم قرار داده و فرموده است:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ [الفلق: 1-5].
«بگو پناه میبرم به خدای سپیدهدم، از شر هرآنچه خداوند آفریده است. و از شر شب آنگاه که کاملاً فرا میرسد، و از شر کسانی که در گرهها میدمند، و از شر حسود آنگاه که حسد میورزد».
پناه بردن به خدا از این دو شر، شامل هر شرّی میشود که از جانب شیاطین انس و جن انجام میگیرد، بنابراین سرچشمهی حسد و جادو هردو شیاطین انس و جن میباشند.
آیهی ﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥﴾ بیانگر این است که برای حسود شرّی است که با آن فرد مورد حسادت را اذیت وآزار مینماید. بنابراین برای هیچ کس جایز نیست که مدعی شود حسود هیچ تاثیری بر فرد مورد حسادت نمیگذارد و به او هیچ ضرری نمیرساند. در این دوران حیواناتی از خشکی و دریا را میبینیم که با اشعهای که از چشم یا بدن آنان پیدا میشود میتوانند دیگر حیوانات را بکشند، پس چگونه نباید برخی از انسانها دارای نیرویی باشند که بتوانند با آن دیگران را مورد اذیت و آزار قرار داده و یا به آنان ضرر برسانند.